میانگین حقوق فرهنگیان در ‌سال ٩٦ به ۲‌میلیون‌و٢٠٠هزار تومان رسید افزایش درآمد فرهنگیان پاسخگوی ضعف اقتصادی این قشر نیست دوشغله‌شدن معلمان نتیجه سنجش منزلت اجتماعی با ترازوی ثروت

فرهنگی حساب کن

سلامت نیوز:سال‌هاست که می‌گویند دخل‌وخرج‌مان به هم نمی‌خورد، به روز نکشیده حقوق‌مان پای قسط و کرایه‌خانه می‌رود، هیچ پس‌اندازی نداریم و آینده خود و فرزندان‌مان به آب‌باریکه‌ای که از حقوق معلمی می‌آید، گره خورده است. اما این مشکلات مادی، سرآغازی است برای فرورفتن در مشکلات بزرگتر و عمیق‌تری که زندگی فردی و اجتماعی‌شان را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد و باعث می‌شود پس از چندی به دلیل کمی حقوق و احساس بی‌عدالتی در محیط کار، شغلی که در آغاز با علاقه و دلبستگی به سراغش رفته‌اند را کم‌منزلت و بی‌ارزش به حساب آورند.


قسمت اول:   قبل از مدرسه ، دخلی که به خرجش نمی‌رسد


به گزارش سلامت نیوز، روزنامه شهروند نوشت: هفت صبح، به آرامی در آپارتمان را باز می‌کند، لیست خرید را بالاوپایین می‌کند تا بتواند زن را از خرید اقلام غیرضروری منصرف کند، لیست را چند بار زیرورو می‌کند، نه می‌شود از پوشک و شیرخشک و تغذیه بچه‌ها فاکتور گرفت، نه از قبض آب، برق، گاز و تلفن و نه کرایه عقب‌افتاده خانه. از پله‌ها پایین می‌رود، پشت در ساختمان می‌رسد؛ دستش به قفل نرسیده که در باز می‌شود. صاحبخانه است؛  هنوز سلام و احوالپرسی‌اش تمام نشده که ٢ماه کرایه عقب افتاده را گوشزد می‌کند و می‌گوید: «روز اول که خواستی خانه را کرایه کنی، گفتم فرهنگیان مردم آبروداری هستند، اما فکر نمی‌کردم هر ماه سر کرایه باید التماس کنم. تا آخر هفته، کرایه را دادی که چه بهتر وگرنه باید خانه را خالی کنی.»
«میانگین حقوق فرهنگیان از یک‌میلیون‌و ٢٠٠‌هزار تومان در‌ سال۹۲ به ۲‌میلیون‌و٢٠٠‌هزار تومان در ‌سال ۹۶ رسیده است.» این خبر را یوسف نجفی، معاون حقوقی و امور مجلس وزیر آموزش‌وپرورش در نخستین روز از اردیبهشت‌ماه امسال اعلام کرد. شاید تفاوت دریافتی فرهنگیان در سال‌های اخیر قابل‌توجه باشد، اما مطالعه رقم خام درآمد به تنهایی دردی را دوا نمی‌کند و باید تغییر در درآمد را با توجه به نرخ تورم، افزایش قیمت‌ها و مکانی که معلمان در آن زندگی می‌کنند، مورد توجه قرار داد. درآمد فرهنگیان درحالی افزایش می‌یابد که ضعف اقتصادی معلمان در سال‌های گذشته آنها را به قشری کم‌درآمد تبدیل کرده و باعث ایجاد نگاه ترحم‌آمیز به آنها شده است. متاسفانه این‌روزها در حساب‌وکتاب و خرید روزانه به وفور از لفظ «فرهنگی حساب کن» استفاده می‌شود، لفظی که پشتوانه آن ضعف اقتصادی فرهنگیان است. این ضعف اقتصادی، موجب تناقض پایگاهی فرهنگیان شده است، وضعیتی که آنها را در معدودی از ابعاد، واجد پایگاه بالا و در ابعاد دیگر درخور پایگاه پایین می‌کند. از طرفی شغل‌شان را هم‌تراز شغل انبیا می‌دانیم و از طرفی موقع حقوق و حساب‌وکتاب از کمبود بودجه و درآمد پایین سخن می‌گوییم. در همین رابطه امیر رسایی، کارشناس اقتصادی می‌گوید: «برای تعیین حداقل دستمزد، محاسبه هزینه‌های سبد معیشت خانواده اهمیت زیادی دارد که در‌ سال ٩٦ به این موضوع توجه ویژه‌ای شد. اما پیش‌بینی‌های ‌سال‌جاری نشان می‌دهد درآمد ایران از فروش نفت به اندازه‌ سال گذشته نیست، در نتیجه در‌سال جاری با افزایش تورم و کاهش رشد اقتصادی روبه‌رو خواهیم بود.  آنچه در حقوق و درآمد فرهنگیان اهمیت دارد شکاف درآمدی آنها با دیگر مشاغل است، شکافی که درصورت عدم‌همسان‌سازی درآمدها روز‌به‌روز عمیق‌تر می‌شود و نه‌تنها بر ضعف اقتصادی آنها دامن می‌زند، بلکه تبعات گسترده‌ای همانند دوشغله‌شدن معلمان، پایین‌آمدن کیفیت آموزش، سقوط تدریجی اعتبار و منزلت معلمان، بی‌رمقی و بی‌انگیزگی، اضطراب شغلی و درنهایت تصمیم به ترک و تغییر شغل را به همراه خواهد داشت.»


مهدی تقوی، استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی می‌گوید: «افزایش چند‌درصدی حقوق تا حدی ضعف قدرت اقتصادی فرهنگیان را جبران می‌کند و موجب افزایش قدرت خرید آنها می‌شود، اما این افزایش نمی‌تواند شکاف درآمدی این شغل را با مشاغل دیگر از بین ببرد، چراکه به موازات افزایش درآمد فرهنگیان، درآمد اقشار دیگر به میزان آنها یا بیشتر افزایش می‌یابد.»
سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD) در ‌سال ٢٠١٥ به مقایسه درآمد معلمان در  کشورهای جهان پرداخته است، نتایج این مطالعه نشان می‌دهد بیشترین درآمد در ‌سال ٢٠١٥ برای معلمان در کشور لوکزامبورگ با ٩٧‌هزار دلار بود و کشور آمریکا با میانگین درآمد سالانه ٤٧١٦٥ دلار در رتبه دوازدهم قرار گرفته است. با این شرایط اگر بخواهیم میانگین درآمد سالانه معلمان ایرانی در‌ سال‌جاری را با میانگین درآمد کشور لوکزامبورگ در‌ سال ٢٠١٥ مقایسه کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که درآمد معلمان ایرانی یک‌پنجم میانگین درآمد سالانه معلمان کشور لوکزامبورگ است.


قسمت دوم:  کلاس درس علم بهتر است یا ثروت؟

از دفتر مدرسه با همکارانش به سمت کلاس می‌رود، در راهرو یکی از معلم‌ها پیامک طنزی می‌خواند که نوشته «دوستم ترک تحصیل کرد و من معلم شدم، حالا او پورشه دارد و من پوشه». می‌گوید: «وضع معیشتی ما شده بساطی برای طنز و شوخی». وارد کلاس می‌شود، گچ را برمی‌دارد و درشت و خوانا روی تخته می‌نویسد: «علم بهتر است یا ثروت؟» دانش‌آموزان مشغول نوشتن انشا می‌شوند. روی صندلی می‌نشیند، سرش را به دیوار تکیه می‌دهد و چشمانش را می‌بندد. به جمله روی تخته فکر می‌کند، چند سالی است که در پاسخ به این سوال دچار تردید شده. شاید از وقتی که دوست همکلاسی‌اش را که‌ سال آخر دبیرستان، مدرسه را رها کرد و حالا یک تاجر معروف شده را با خودش که ٦‌سال در دانشگاه درس خوانده و در اجاره‌خانه‌اش مانده مقایسه می‌کند. از صندلی بلند می‌شود و دوباره به دانش‌آموزان می‌گوید:    «تردید نکنید که با علم می‌توانید ثروت به دست آورید.» محسن شاگرد ریزنقش کلاس از جا بلند می‌شود و می‌گوید:  «آقا اجازه! پسرخاله ما پول داد و یک مدرک لیسانس خرید، پس با پول هم می‌شود علم به دست آورد.» اجازه نمی‌دهد، کلام محسن تمام شود و می‌گوید: «علم و شعور با مدرک تفاوت دارد، با پول می‌توانی مدرک را بخری، اما علم و احترام را نه». زنگ می‌خورد و کلاس تمام می‌شود.
فرد در سطح یک سازمان و حتی جامعه، خود را با همکاران، اطرافیان و هم‌سن‌وسال‌هایش مقایسه می‌کند و اگر پاداش‌ها و دریافت‌های او نسبت به مشاغل دیگر متفاوت و کم باشد، احساس نابرابری و سرخوردگی در او شکل می‌گیرد، احساسی که موجب محرومیت نسبی، نارضایتی و پشیمانی از انتخاب شغل می‌شود. این احساس در خوشبینانه‌ترین حالت موجب دوشغله‌شدن و در بدترین حالت موجب ازبین‌رفتن ارزش، منزلت و کرامت شغل از دیدگاه خود فرد و دیگران می‌شود.
در این رابطه مریم میرزایی، جامعه‌شناس می‌گوید: «این‌روزها منزلت شغل معلمی و اهمیت تعلیم و تربیت پایین آمده تا جایی که توجه به علم و دانش، به داشتن مدرک و مدرک‌گرایی خلاصه شده است. متاسفانه ملاک و معیار ما برای ارزش گذاشتن روی هر چیز، قیمت آن است و به دلیل پایین‌بودن درآمد معلمان، منزلت، اهمیت و سختی کار آنها را فراموش کرده‌ایم. برای مثال شاید بارها در پیامک‌های طنز و شوخی که روزانه برای هم ارسال می‌کنیم، درآمد پایین معلمان یا بی‌ارزش‌شدن علم را به سخره گرفته باشند و ما بی‌توجه به مفهوم آن، می‌خندیم و گاه آنها را بازنشر می‌دهیم.»


قسمت سوم:  بعد از مدرسه یک معلم با دو مسئولیت


ساعت ٢ظهر، زنگ مدرسه به‌صدا درمی‌آید؛ با عجله از مدرسه بیرون می‌رود، سوار خودرو می‌شود و مطابق هر روز، تا غروب در خیابان مسافرکشی می‌کند. چند خیابان دورتر از مدرسه، دومسافر سوار می‌شوند. خودرو به انتهای خیابان نرسیده که پسربچه ١٠ساله می‌گوید: «آقا اجازه ما پیاده می‌شیم.» محسن شاگرد ریزنقش کلاسش است. شرم، خجالت یا غرور نمی‌گذارد که به صندلی عقب نگاه کند، پول را می‌گیرد و دانش‌آموز پیاده می‌شود. کل مسیر را به جمله روی تخته‌سیاه، به علمی که برای او ثروت نیاورد، به فردای مدرسه که محسن ماجرای مسافرکشی «آقا معلم» را به همه می‌گوید، فکر می‌کند. اما اتمام‌حجت صاحبخانه و بساطی که آخر هفته گوشه خیابان است، به او اجازه نمی‌دهد قبل از غروب به خانه برگردد.
امیر رسایی، کارشناس اقتصادی معتقد است: «دوشغله‌بودن، پاسخی نوآورانه به ناهماهنگی ساختاری بین نظام فرهنگی و ساختار اجتماعی است. دوشغله‌شدن معلمان، نتیجه ناهمخوانی دخل‌وخرج آنها و واکنشی به ناتوانی معلمان در برطرف‌کردن نیازهای اساسی و رفع نگرانی موجود از خرج‌ومخارج زندگی است. علاوه بر نیازهای مادی، معلمان برای برون‌رفت از کاهش منزلت اجتماعی که این روزها با ترازوی ثروت سنجیده می‌شود، به شغل دوم روی می‌آورند. مطالعات انجام‌شده نشان می‌دهد در بین دوشغله‌ها معلمان بیشتر از دیگران مانع از خلط نقش‌ها می‌شوند و اغلب معتقدند که زمان اختصاص‌یافته به شغل دوم را با کم‌کردن از اوقات فراغت یا اوقات مرده به دست می‌آورند و خللی در فعالیت تدریس وارد نمی‌کنند. اکثر معلمان، شغل معلمی را بر فعالیت دوم ترجیح می‌دهند و به آن علاقه بیشتری دارند. مطالعات نشان می‌دهد ناکافی بودن درآمد فرهنگیان برای رفع نیازهای اولیه، نبود نظام بیمه‌ای کارآمد، نداشتن مسکن و مستاجر بودن، نگرانی از آینده فرزندان و بهبود پایگاه اقتصادی و اجتماعی مهمترین دلایل دوشغله بودن معلمان است».
براساس مطالعه نصیری‌پور در‌ سال ٩١، دوشغله‌بودن زمانی نمود می‌یابد که شکاف میان میزان درآمد و انتظارات معلمان منجر به تلاش برای کسب درآمد بیشتر و نهایتا اشتغال در بیش از یک محیط باشد. همچنین تمام‌وقت‌نبودن کار معلمان یک مقوله فرعی از مشکلات ساختاری نظام آموزشی در ترغیب معلمان به شغل دوم است. در این راستا، نتایج پژوهش‌ها حاکی از وجود همبستگی قوی و مثبت میان درآمدهای پایین در بخش دولتی و تلاش افراد برای کسب درآمد در بخش خصوصی است.


قسمت چهارم: غروب زندگی قرضی


ساعت از ٦ گذشته، خودرو را گوشه‌ای پارک می‌کند و کرایه‌ها را می‌شمرد، فقط می‌تواند پوشک و شیرخشک را بخرد. چشمانش را می‌بندد و سرش را روی فرمان خودرو می‌گذارد، یاد زن‌ و‌ بچه‌هایش می‌افتد، سه بچه‌ای که تازه اول راه هستند. به آینده‌شان فکر می‌کند، آینده‌ای که نمی‌داند با چندرغاز درآمد معلمی به کجا خواهد رسید. صدای صاحبخانه در گوشش می‌پیچد، گوشی موبایل را برمی‌دارد و به دوست تاجرش زنگ می‌زند تا کرایه‌خانه را از او قرض بگیرد، کاری که چند ماه قبل هم انجام داد و هنوز نتوانسته قرضش را پس دهد، اما چاره‌ای جز این برایش باقی نمانده است.
این‌روزها قرض و وام بخش جدایی‌ناپذیر زندگی افراد جامعه شده است و بیش از نیمی از دریافتی خانواده برای بازپرداخت آنها می‌رود. مطالعه قادرزاده و همکاران در‌ سال ٩٣ نشان می‌دهد بخش قابل‌توجهی از ٢٥معلم دوشغله‌ای که در این مطالعه شرکت کردند، معتقد بودند به دلیل داشتن قرض و قسط فراوان، حقوق معلمی کفاف زندگی‌شان را نمی‌دهد و مجبورند یا دوشغله شوند و یا زیر بار قرض مجدد بروند.


قسمت آخر:  شب حضور کمرنگ در خانواده


جلوی تلویزیون لم داده و شبکه‌ها را بالا و پایین می‌کند، صدای گریه بچه را که می‌شنود از جا بلند می‌شود، اندکی او را در آغوش پدرانه‌اش تاب می‌دهد، سپس روی زمین می‌گذارد. لحظه‌ای نگذشته صدای دعوای بچه‌ها از اتاق خواب می‌آید، هرچه صدای جروبحث بچه‌ها بیشتر می‌شود، صدای تلویزیون را بیشتر می‌کند و در آخر می‌گوید: «دو دقیقه خواستیم تلویزیون نگاه کنیم، اگه این بچه‌ها گذاشتند.» تلویزیون را خاموش می‌کند، دوباره به فکر فرو می‌رود، جمله روی تخته‌سیاه جلوی چشمش می‌آید، با صدای بچه‌ها که از دوش پدر بالا می‌روند و از او می‌خواهند آخر هفته با هم به پارک بروند، از جا بلند می‌شود. به حرف‌های بچه‌هایش گوش می‌دهد، اما جوابی ندارد، بی‌تفاوت به سمت اتاق‌خواب می‌رود، فردا ٨صبح باید  مدرسه باشد.
امیر رسایی معتقد است: «مطالعات در زمینه معلمان دوشغله نشان می‌دهد، بیشتر آنها به دلیل علاقه و احساس مسئولیت به شغل معلمی، از ساعت تدریس کم نمی‌گذارند و اغلب از زمانی که با خانواده هستند یا از اوقات‌فراغت خود می‌کاهند. این امر باعث دوبرابر شدن مسئولیت همسران، کمرنگ شدن حضور در خانواده، تبعات نامطلوب تربیت فرزندان، محدودشدن روابط خانوادگی و فامیلی و در بدترین شرایط موجب سردشدن محیط خانواده و افزایش طلاق عاطفی می‌شود.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha